وبلاگ - بر مزار دکتر شریعتی
این جمله ای است که روزگاری علی شریعتی برای علی بزرگ گفته بود و امروز می توان آن را بر دیواره مقبره او در زینبیه دمشق دید. مقبره دکتر در انتهای یک گورستان قدیمی در جوار مرقد مطهر حضرت زینب واقع است.در اولین روز ماه مبارک رمضان در وقت اذان مغرب به التماس از سرایدار گورستان خواستم تا به من فرصتی دهد تا بر مزارش فاتحه ای بخوانم.با اکراه قبول کرد . اتاقکی در انتهای گورستان را نشانم داد که هیچ چراغی بر آن افروخته نبود.
در تاریکی این غروب مقدس و با صدای اذان گلدسته های حرم مطهر روزه ام را افطار کردم. و چه افطاری خاطره انگیزی.
با دیدن وضعیت نابسامان مقبره دکتر این سئوال برایم بی جواب مانده است که چرا هنوز کاری در خور مقام این معمار بزرگ افکار و اندیشه های بلند اسلامی و انسانی نکرده ایم.
اما هر چه هست باز هم علی در اینجا تنهاست…
م
غریب بود غریبانه خفت در غربت
معلمی بود که مرا بال آرزو بخشید
چه طعنه ها که زمردم شنفت در غربت
مگر مادر میهن نداشت آغوش
که آن غریب وطن تن نهفت در غربت
مرثیه دکتر چمران بر مزار دکتر شریعتی
ای علی همیشه فکر می کردم که تو بر مرگ من مرثیه خواهی گفت و چقدر متاثرم که اکنون من بر تو مرثیه می خوانم
ای علی گفتی که هر کس گفتنی هایی دارد و شخصیت هر انسانی به اندازه ناگفتنی های اوست . و من اضافه می کنم که درجه دوستی و محبت من با انسانی دیگر ، به اندازه ناگفتنی هایی است که می توانم با او در میان بگذارم و از این ناگفتنی ها که می خواستم با تو بگویم ، بی نهایت داشتم ….
ای علی وقتی تو را شناختم که کویر تو را شکافتم و در اعماق روحت و قلبت شنا کردم و احساسات خفته و ناگفته خود را در ان یافتم
ای علی همراه تو به کویر می روم ، کویر تنهایی ، زیر آتش سوزان عشق ، در طوفان سهمگین تاریخ ، که امواج ظلم و ستم ، در دریای بی انتهای محرومیت و شکنجه ، بر پیکر کشتی شکسته حیات و و جود ما می سازد و می تازد.
ای علی همراه تو به قلب تاریخ فرو می روم و راه و رسم عشقبازی را می آموزم و به علی بزرگ آنقدر عشق می ورزم که از سر تا به پا می سوزم .
ای علی ، تو دست مرا گرفتی و به ازلیت بردی و فراز و نشیب تاریخ را نشان دادی ، قدم به قدم تخته سنگ های مانع تکامل را به من نمودی ، مرا به دیدار طاق شکسته کسری بردی و اهرام مصر را نمودی و زیر تخته سنگ های آن ، استخوان ها یخرد شده محرومین را دیدم که هنوز فریادشان به آسمان بلند است. تو مرا به دیدار فرعون بردی که ادعای خدایی داشت و ستگریهای او را نمودی ، تو مرا به دیدار گنج های قارون بردی و عاقبت خدایان زر و سیم را نشان دادی ، تو مرا به خانه بلعم بردی و عاقبت خدعه و تزویر مدعیان دین را روشن کردی که چگونه خدای آسمان را فدای مائده های زمینی می کنند.
ای علی با خروش تو به جنگ استعمار و استبداد و استحمار بر میخیزم و همراه تو تاریخ را میشکافم و فرعون ها و قارون ها و بلعم ها را لعنت میکنم.
ای علی دینداران متعصب و جاهل تو را به حربه تکفیر کوفتند و از هیچ دشمنی و تهمت فروگذار نکردند و غربزدگان نیز که خود را به دروغ روشنفکر می نامیدند ترا به تهمت ارتجاع کوبیدند و اهانت ها کردند و رژیم شاه نیز که نمی توانست وجود تو را تحمل کند ، روشنگری تو را مخالف مصالح خود می دید ، ترا به زنجیر می کشید و بالاخره شهید کرد.
یکی از مارکسیست های انقلابی نما در جمع دوستانش در اروپا می گفت که شریعتی انقلاب کمونیستی در ایران را ۷۰ سال به تاخیر انداخت و من می گویم که دکتر علی شریعتی ، سیر تکاملی مبارزه را در راه حق و عدالت ۷۰ سال به جلو برد
ای علی ! تو جامعه ایران را به لرزه در آوردی ,تو تشیع حقیقی را به مردم معرفی نمودی , تو لذت شهادت را به شیعیان حسین(ع) چشاندی , تو مجسمه جمود و تعصب و سکوت را شکستی ,
تو ای شمع زیبای من !
چه خوب سوختی و چه زیبا نور تاباندی , و چه با شکوه , هستی خود را در قربانگاه عشق فدای حق کردی !
ای علی ! همراه تو به کویر می روم , کویر تنهایی , زیر آتش سوزان عشق , در طوفان سهمگین تاریخ…ای علی! همراه تو به حج می روم , در میان شور و شوق , و در مقابل ابّهت و جلال , محو می شوم , و خدا را از دریچه چشم تو میبینم…ای علی! همراه تو به نخلستانهای کنار فرات می روم و «علی» دردمند را در دل شب می یابم که سر بر چاه کرده , سینه پر دردش را خالی می کند .
ای علی ! همراه با تو به دیدار اتاق کوچک «فاطمه» می روم , اتاقی که با همه کوچکیش , از دنیا و همه تاریخ بزرگ تر است ; اتاق کوچکی که مظهر عشق و فداکاری و ایمان و استقامت و شهادت است.
ای علی ! یاد تو و نام تو ,گفته های تو , افکار تو , همه برای من نوعی نماز است , که مرا به خدا نزدیک تر می کنند , تو ای علی! در همه نمازهای مخلصانه ما حضور داری و ما را در همه پروازهای آسمانها همراهی می کنی . بر همه مجاهدین که در راه حق به افتخار شهادت نایل می شوند , تو شاهد و شهیدی.ای علی ، تو مفهوم واقعی اسلام را در معرکه حیات نشان دادی و برتری بی چون و چرای ان را بر مکاتب فکری دیگر ثابت کردی ، تو اصالت انقلابی اسلام را از زیر پرده های جهل و وسواس و تقیه بیرون کشیدی و ضرورت مبارزه و التزام ایمانی ، و مسئولیت اجتماعی را معرفی کردی و اعجاز شهادت را نشان دادی و انسان را از زیر بار جبر و ذلت تسلیم آزادی کردی ، تو پرچم رسالت بزرگی را به دوش کشیدی ، رسالت انسانیت ، حق و عدالت ، مبارزه با ظلم و ستم ، اسلام واقعی و تشیع حسینی و هزاران مومن ملتزم مسئول گرد پرچم تو جمع آمدند. و دست به مبارزه ای بی امان زدند ، عده ای شربت شهادت نوشیدند و عده ای دیگر در انتظار شهادت و فداکاری و جانبازی می کنند.
ای علی ، در تاریخ معاصر ایران ، تو مصدق بزرگ را با خمینی عالیقدر پیوند دادی و بینش سیاسی را با روح خداپرستی درامیختی ، فرهنگ ملی و غنی تاریخی ما را با علم جدید و شیوه های نوین مجهز کردی، خدا را از تجرد خشک آزاد نمودی و او را از آسمان های سرد و دور به قلب گرم و پر تب تاب اجتماع وارد کردی و دین را از زاویه مسجد بیرون کشیدی و در صحنه حیات در خدمت مردم به کار انداختی و هیج گاه حقیقت را فدای مصلحت نکردی .
ای علی تو نمایندهی بحق محرومین و زجردیدگان تاریخی و من ناله دردمندان را از حلقوم تو میشنوم، خروش اعتراض آنها را در فریاد رعدآسای تو مییابم. سرنوشت هزاران کارگر بدبخت و از دریچهی چشم تو میبینم که زیر تازیانه جلادان فرعون جان میدهند و زیر تخته سنگها مدفون میشوند ومن صدای خرد شدن استخوانهای نحیف آنها را بین تخته سنگها میشنوم و صحه دردمندان و ناله زجردیدگان، دلم را به درد میآورد. ای علی، با خروش تو به جنگ استعمار و استکبار برمیخیزم و همراه تو تاریخ را میشکافیم و فرعونها و قارونها و بلعمها را لعنت میکنیم. ای علی همراه تو، در راه خدای بزرگ به مجاهدت برمیخیزیم و با اسلحه شهادت مجهز میشویم. من آن راهی را و مکتبی را مقدس میشمرم که غمها و دردهای کثیف آدمی را به زیبا و پاک تبدیل کند و آن شخصی را تقدیس میکنم که روحش و احساسش و افکارش قلب آدمی را صفا و جلا دهد و غمها و دردهایش را زیبا و متعالی کند. روح را از قفس جسد آزاد کند و به آسمانها صعود دهد. بر این حساب دکتر علی شریعتی به درجه بینهایت، قابل تقدیس است. آدمی را منقلب میکند. روح را از قید زمان و مکان آزاد کرده به ازلیت و ابدیت متصل مینماید و در آسمانها به سیر و سیاحت میپردازد و زیباییهای عجیب و خلاق و سوزنده به آدمی نشان میدهد. و ابعادی جدید و مبهوت کننده و پرشکوه از خلقت به ما مینمایاند. قسم به غم که روزگاری دریای غم بر دلم موج میزند. ای علی تو در قلب من زنده و جاویدی، قسم به عشق که تا وقتی که قلب سوزانم میجوشد و میخروشد و میسوزد، تو ای علی در قلب من حیات داری که جاذبه آسمانی عشق را در رگهای وجودم به گردش در میآورد و حیات مرا از عشق و فداکاری سرشار میکنی. سوگند به تنهایی که نتیجهی عظمت و عشق و یکتایی است و زاینده لطافت و اخلاص و عرفان است که تا وقتیکه خدا تنهاست، تو علی در تنهایی ما وجود داری. قسم به عدل و عدالت که تا روزگاری که قلم و ستم بر دوش انسانها سنگینی میکند تو در فریاد ستمدیدگان علیه ستمگران میغری و میخروشی. و قسم به شهادت که تا وقتی که فدائیان از جان گذشته، حیات و هستی خود را در قربانگاه عشق فدا میکنند، تو بر شهادت پاک آنان شاهدی و شهیدی.
(یکشنبه دوازدهم مهر ۱۳۸۳)
متولد 1352 یزد معلم و ناشر
نوشتن دیدگاه